گزارش- امید بانوان؛ خبرآنلاین به قلم «آیدا صالحی» نوشت: ۲۷ آذر، ۱۸ دسامبر ، روز جهانی عاری از خشونت و افراطیگری است. در سال ۹۳ که کنفرانس دو روزه خشونت و افراطیگری سازمان ملل در تهران برگزار شد.
رئیس جمهور وقت، حسن روحانی پیشنهاد داد هر ساله این تاریخ را به عنوان روز «جهانی عاری از خشونت و افراطیگری» اعلام کنند. این پیشنهاد با رای قاطع کشورهای عضو و تنها یک رای منفی اسرائیل ثبت شد. هشت سال از ثبت این روز جهانی به پیشنهاد ایران میگذرد اما در ماههای اخیر خشونت و آشوب تصویری از ایران است که به جهانیان مخابره میشود. در چند ماه اخیر انتشار تصاویر دلخراش از پخش خبر سانحهی تروریستی شیراز در شبکه پویا که مخصوص کودکان است تا انتشار تصاویر حساس در شبکههای مجازی که در قلب آدم سنگینی میکند به وفور دیده میشود. از شرایط حساس این روزها که گذر کنیم تازه با مشکلات روانی افراد رو به رو خواهیم شد. این روزها بهطور ملموس شاهدیم که انباشت خشم باعث بروز رفتارهای ناهنجار گرایانه میشود و تاثیر این رفتارها بر روان جوامع و انحلال آرامش قابل مشاهده است و با یک گفتگوی ساده متوجه میشوید که مردم دیگر آن انرژی را برای انجام کارهای روزمره ندارند.
خشونت طیف گوناگونی دارد از ضرب و جرح فردی تا به وجود آمدن گروههای هولناک مانند داعش که رحمی ندارند و با انتشار محتوا بصری باعث بروز مشکلات روانی میشوند. «تعصب» به عنوان دیکتاتوری درونی، در هر فرد بهطور بالقوه وجود دارد و عوامل مختلفی از جمله اقتصادی، روانی و اجتماعی در پدیدار شدن تعصب بهشکل خشونت موثر است. مناسبات قدرت در جهان کنونی خشونتافزا است و افراطیگری از آن بازتولید میشود.
درهمینباره دکتر «نیره توکلی»، جامعهشناس و پژوهشگر مطالعات زنان به خبرآنلاین میگوید: «خشونت به طور کلی یک دور باطل است که از یک نقطه شروع میشود و همه را در بر میگیرد. هر عملی یک عکسالعملی دارد. تمام کسانیکه در این عرصه حضور دارند تحت تاثیر قرار میگیرند. بعضی در مقام قربانی و بعضی در مقام سرکوب کننده.»
در ادامه مشروح گفتوگو آماده است.
من سالهاست که گفتم افکار عمومی بدنه مردم ایران و به خصوص طبقه متوسط شهری و حتی روستایی خیلی وقت است که از برخوردهای خشن سنتی با زنها فاصله گرفته است. اگر ما مردم کوچه و خیابان و بازار را با مردم کشورهایی مثل افغانستان و کشورهای عربی و ترکیه آن چیزی که در سریالها میبینیم، مقایسه کنیم واقعا حمایتگری اجتماعی از زنها از طرف مردم ما خیلی بیشتر است. مردم ما به خصوص طبقه متوسط فرهیختهتر عمل میکنند. سالهاست به تبعیضهای جنسیتی در مورد زن و مرد حساس است. شما مثلا این تعداد فرزندان دختری که فرستاده میشوند و در دانشگاه درس میخوانند و کلاسهای مختلف میروند، در ۹۰ درصد موارد خانوادهها پشتشان هستند. برخوردها در خیابان هم بیشتر برخورد حمایتی است و ما این را از طرف مردم شاهدیم.
من معتقدم حاکمیت بسیار عقبتر از مردم و جامعه است و بیشتر خشونتها هم به صورت تبعیضهای قانونی و اجتماعی است. اصلا وجود زنها به صورت رسمی در رسانه ملی نادیده گرفته میشود. زن واقعا در جامعه ما انکار میشود و وجود ندارد. این خودش نوعی خشونت است. بگذریم از اینکه در گزینشهای اداری و گزینش برای انتخابات و کاندید شدن، تبعیضها و سختیها در مورد زنها خیلی بیشتر است. اینها خشونت به شمار میآید بنابراین جواب این است که جامعه ایران ، جامعه بالغتری است به نسبت آن قوانین و برخوردهای رسمی که از جانب حاکمیت اجرا میشود. و میشود گفت که حاکمیت خشونت بیشتری اعمال میکند تا مردم.
ما هم اکنون دسترسی به رسانهها و فضای آزاد نداریم که بتوانیم نظرات همگان را منعکس کنیم و امکان گفتوگو را هم نداریم. هنگامی که فرصت بحث منطقی و گفتوگوی ساده در کشور وجود ندارد در چنین فضایی خشونت ایجاد میشود. باید آرای مختلف و صداهای متفاوت از رسانهها شنیده شود. مردم سالها مطالبات مشروع و منطقی داشتند و خواهان اصلاحات بودند. صدای مردم گم شده، مسلم است با گم شدن صدای مردم فضای جامعه خشنتر میشود. خشونت به صورت سیستماتیک وجود دارد اما در مورد زنان بیشتر بروز میکند. زیرا به صورت سنتی همواره زنها در دریافت مطالباتشان با افترا ، مسائل ناموسی ، خطابهای نامناسب و توهین روبهرو میشوند.
ایرانیها مشهورند به اینکه طرفدار خشونت نیستند و خواستار صلح و آزادیاند. مگر اینکه به سمت خشونت سوق داده شوند. ما هماکنون در فضایی قرار داریم که اعتراضات جمعی وجود دارد و رسانهها انتخاب میکنند که چه چیزی گفته شود. هیچکس نباید این مسائل را نادیده بگیرد. مثلا نظامهای سلطه بینالمللی فقط بر طبل یک سری مسائل میکوبند، آنها نسبت به مطالبات زنان و خشونتهای خانگی که به صورت مستمر وجود دارد، بی توجهاند .
خشونت جنسی در جنگها و از طرف حکومتها چه فیزیکی و چه روانی به صورت توهین و ناامید کردن به سمت کسانی که خواستار دادخواهیاند شکل میگیرد. خشونت و افراطی گری نتیجه پخش کردن ناامیدی است. ما اصلا نباید اشتباه فکر کنیم که فقط از سمت حکومتگران است؛ بیشتر مردان با فرهنگ عقب مانده که حاصل قرون گذشته بوده اینها را حق مسلم خود میدادند . مردان وقتی خبری فاش میشود القاب زشت میدهند به کسانی که موضوع را فاش کردند و باید کسانی که خودشان ادعای روشنفکری دارند، ادعای آزادیخواهی دارند در این موارد کمی هم به واکنشهای خودشان بیاندیشند.
ببینید من خود شاهد بودم که در یک برنامه ورزشی فردی تعریف میکرد که فرهنگ جوانمردی از بین رفته است دیگر مردان جلوتر از زنان خود راه نمیروند. یعنی مردی به هیچ وجه اجازه ندهد که همسر خود جلوتر از خودش راه برود و همیشه زنها باید عقبتر بایستند. به هر حال ما نمونههای میبینیم اما دیگر صدای غالب نیستند. امکان اینکه اصلاحاتی صورت بگیرد باید وجود داشته باشد. ما همگی سوار یک قایق هستیم و اگر قایق غرق شود همه آسیب میبینیم.
اول اینکه به هرحال آمار دقیقی موجود نیست. از الگوهای سنتی است که زنها باید ساکت باشند، حرفی نزند و هر خطایی کنند اولین نسبتی که به آنها داده میشود القاب ناپسند است. این مسئلهای است که ما حتی در رانندگی یا هر موقعیت دیگری با آن مواجهایم. معمولا به زنها خیلی زود توهین میکنند. اکنون این مسئله رو به بهبود است ولی در فضای مجازی سبک خشونت آدمها متفاوت است زیرا در واقع به صورت فیزیکی جوابگویی وجود ندارد. هویت ناشناسی دارند، میتوانند راحتتر عقبگرد کنند.
من نمیگویم که بیشتر مورد خشونت قرار میگیرند . به این دلیل که زنها به صورت سنتی خیلی ساکت و غیر معترضاند ؛ زن خوب کسی معرفی میشود که مخالفت نکند حالا وقتی که مخالفت میکند یا عقیدهای را میگوید مثلا در جنبش میتو یا در شکایت از تعرضها افشاگری میکند، خیلی زود همان نسبتهای قدیمی داده میشود.
هرگاه زنی جواب رد و منفی داده است یا از ابتدا خواسته محکم کاری کند که جلوی نظر اشتباه و بد کسی را بگیرد بلافاصله با عجیبترین برخوردها مواجه شده است. اینها به هر حال مسئلههای فرهنگی است که به صورت سنتی بوده و حالا در فضای مجازی هم به طریقی متفاوت نشان پیدا میکند. برخوردهای لفظی شدیدتری با زنها در فضای مجازی صورت میگیرد که بر اساس الگوهای قدیمی است که زنها باید سازشکارتر، آرومتر و بی سروصداتر باشند.
در دنیای امروز رسانهها مردم را به سمت جنگطلبی سوق میدهند و کشته شدن در جنگ را مقدس میشمارند. این یک نوع فرهنگ خشونت است. تبلیغ میشود که جانهای مردم در راه هدفهای حکومتها که منافع یک طبقه خاص را تامین میکند، بی ارزش است. فرهنگ غربی تبلیغ میکند که منافع آمریکا در کل جهان مقدس شمرده شود و موفق هم شده است. در کشور ما آرمانگرایی سرکوب شده و نمونههای خوب از بین رفته است و مدام چرخه خشونت ادامه پیدا میکند.