تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : کتاب خوب
خبرنگار :
کدخبر : 12230
تاریخ : شنبه، 01 بهمن 1401 - 10:00
چهار هزار هفته؛ مدیریت زمان برای انسان فانی کتاب چهار هزار هفته؛ مدیریت زمان برای انسان فانی نوشتهٔ الیور برکمن و ترجمهٔ میثم همدمی است و نشر نوین آن را منتشر کرده است. این کتاب کوشیده است تا تلنگری برای رهاساختن ما از بند اوهام و غفلت‌های جاری در زندگی باشد. این کتاب شباهت چندانی به کتاب‌های مرسوم در باب مدیریت زمان و بهره‌وری ندارد، بلکه اثری عمیقاً فلسفی است که باید با طمأنینه خوانده شود.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ بسیاری از ما در مدیریت زمان محدودمان بسیار بد عمل می‌کنیم و این همان چیزی است که وضعیت را دلسردکننده‌تر می‌کند؛ کوشش‌های ما برای حداکثر استفاده از زمان، نه‌تنها مدام با شکست مواجه می‌شود، بلکه اوضاع را بدتر هم می‌کند. سال‌هاست که کتاب‌هایی همچون بهره‌وری خارق‌العاده، هفتۀ کاری چهارساعته و هوشمندتر، سریع‌تر، بهتر و نیز وب‌سایت‌هایی مملو از «ترفندهای روزمرۀ زندگی» برای چند ثانیه، سریع‌تر پیش‌بردن کارهای منزل، با توصیه‌هایشان ما را بمباران می‌کنند (توجه داشته باشید، اصطلاح ترفندهای روزمرۀ زندگی، در بهترین حالت، زندگی‌تان را نوعی ابزار معیوب می‌داند که برای توقف عملکرد نامطلوبش محتاج اصلاح است.) همچنین، نرم‌افزارها و دستگاه‌های قابل‌حمل متعددی برای به حداکثر رساندن بازدهی فعالیت‌های روزانه و حتی خواب در دسترس‌اند. به‌علاوه ویژگی مشتری‌پسند هزاران کالا یا خدمات دیگر، از لوازم آشپزخانه گرفته تا بانکداری آنلاین، کمک به صرفه‌جویی هر چه بیشتر در زمان است.

کتاب چهار هزار هفته تلاشی است جهت جبران کاستی در زمینهٔ مدیریت زمان، جهت کشف یا بازیابی شیوه‌هایی از تفکر پیرامون زمان که بتواند حق مطلب را با توجه به شرایط واقعی ما ادا کند: واقعیت این است که زندگی به شکلی ظالمانه کوتاه است و در میانهٔ آن ۴ هزار هفتهٔ احتمالی سوسو می‌زند.

 

خواندن کتاب چهار هزار هفته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که می‌خواهند تغییر اساسی در زندگی خود ایجاد کنند پیشنهاد می‌کنیم.

 

بخشی از کتاب چهار هزار هفته

«مشکل واقعی ما زمان محدودمان نیست. مشکل واقعی ما _امیدوارم شما را به باور بدان قانع کنم_ که آن را ناآگاهانه به ارث برده‌ایم و به واسطه‌اش تحت فشار قرار گرفته‌ایم، مجموعه‌ای از ایده‌های دردسرساز دربارهٔ نحوهٔ استفاده از زمان محدودمان است که همگی تنها بدتر شدن شرایط را تضمین می‌کنند. برای اینکه ببینیم چگونه به اینجا رسیده‌ایم و چگونه می‌توانیم ارتباط بهتری با زمان شکل دهیم، لازم است است ساعت را به عقب برگردانیم و به زمانی برویم که اساساً ساعتی وجود نداشت.

درهرحال شما باید سپاسگزار باشید که در اوایل قرون‌وسطی، در کالبد یک دهقان فقیر انگلیسی به دنیا نیامده‌اید، چراکه درآن‌صورت احتمال رسیدنتان به دوران بزرگسالی بسیار کمتر از حالا بود و اگر هم زنده می‌ماندید، تمام زندگی پیشِ رویتان در چیزی جز بردگی تعریف نمی‌شد. باید روزهایتان را برای کارهایی طاقت‌فرسا در زمینی کشاورزی صرف می‌کردید که ارباب محلی اجازه داده بود تا در آن زندگی کنید و در ازایش بخش عظیمی از محصول یا درآمد حاصل از زمین را تقدیمش کنید. کلیسا نیز به طور مدام از شما اعانه طلب می‌کرد و شما به قدری از گرفتاری به عذاب ابدی در هراس بودید که نمی‌توانستید دست رد به سینه‌اش بزنید. شب‌هنگام، نه تنها همراه سایر اعضای خانواده‌تان (که همچون شما به‌ندرت رنگ حمام و مسواک را به خود می‌دیدند)، بلکه با خوک‌ها و مرغ و خروس‌هایتان به کلبهٔ یک‌اتاقهٔ محقرتان پناه می‌بردید؛ خرس‌ها و گرگ‌ها در جنگل پرسه می‌زدند و می‌کوشیدند با هر جنبنده‌ای که پس از غروب آفتاب در بیرون جامانده بود، شکم خود را سیر کنند. بیماری‌ها از همراهان همیشگی‌تان بودند: از بیماری‌های آشنایی نظیر سرخک و آنفلوانزا گرفته تا طاعون خیارکی و آتش سنت آنتونی؛ این بیماری نوعی مسمومیت غذایی ناشی از غلات کپک‌زده بود که موجب می‌شد قربانیان آن، علاوه بر هذیان‌گویی، چنان سوزشی در پوستشان احساس کنند که گویی پوستشان در شعله‌های آتش می‌سوزد یا دندان‌هایی نامرئی پوستشان را گاز می‌گیرد.»