کرج - امید بانوان؛ تیلدا حسینی؛ بدون اغراق یکی از مشکلترین چالشهای بشر امروز قدم برداشتن در وادی آگاهی است. نور آگاهی این قدر در زندگی انسانهای امروزی در پس ابر عادات مختلف ذهنی و رفتاری پنهان شده است که میتوان گفت آن قدر که جامعه امروز درگیر عادت و چشم هم چشمی است، فرصتی برای زدودن غبار جهل از چهره واقعی زندگی ندارد. شاید به همین دلیل ساده هم باشد که روز به روز رنگ و حال زندگیها بیرمقتر شده و شرطی شدگی، عادت و عدم لذت از لحظههای ناب زندگی تم غمانگیز قصه زندگی ما شده است.
شادیهای ما در گرو یک عامل بیرونی است، لذت واژهای سطحی و در حد اقناع و ارضاء بعضی نیازهای جسمانی است آن هم در معیت دوستی یا همراهی که لحظهای ما را به دنیایی دیگر مهمان کند و با رفتن او باز ما هستیم و دنیایی از تکرار فعالیتهایی خسته کننده.
صبح را با عجله و اضطراب شب میکنیم و شب خستهتر از آنیم که به یاد بیاوریم رنگ غروب آفتاب را، آبی آسمان را و یا نور نقره فام مهتاب را. لحظهها برای ما دیگر لحظههایی پرمعنا نیست. اصلا زمانه ما به گونه ای شده که از درک لحظهها عاجز هستیم.
آخرین باری که کفشها را از پا درآوردید و روی چمنهای مرطوب، کنار قلوه سنگهای رودخانه یا روی خاک داغ و نرم کویر راه رفتید را به یاد دارید؟ اصلا چنین تجربه خوشایندی از طبیعت داشتهاید یا تمام گردش و تفریح و مسافرت به اولین یا بهترین رستوران میان راهی، بازاری محلی، خرید یک دو جین سوغاتی و در نهایت نشستن کنار دریا و رودخانه در جمع خانواده و گل گفتن و گل شنفتن ختم شد.
ما به مرور عادت کردیم به این سبک زندگی دور از خود، دور از طبیعت و دور از آگاهی. نیاکان ما این گونه نبودند که ما هستیم. آنان از طبیعت، از خورشید، ماه و مهتاب، حتی از نسیمی که از کدامین سمت میوزید میتوانستند آب و هوا را، اوقات شرعی را و حتی آینده را بدون نیاز به هیچ یک از وسایل دیجیتال پیش بینی کنند. نیاکان ما آدمهای سادهای بودند که با نور آگاهی زندگی میکردند. شاید آنها انسانهای بیسوادی بودند ولی از نور آگاهی بهره میبردند. نوری که به زوایای ذهن آنها به گونهای میتابید که تمام حفرههای تاریک آن را روشن میکرد و باعث میشد ساده و بیپیرایه در لحظه زندگی کنند. آنها غم فردا را و حسرت امروز را بیهوده نمیخوردند به همین جهت هم نه افسرده بودند نه مضطرب.
اما ما به مرور عادت کردیم به بد زیستن. ما مغرورانه و جاهلانه از روی غلط املایی دیگران بارها و بارها نوشتیم ولی نخواستیم باور کنیم که اگر کمی بیندیشیم و اجازه دهیم آگاهی به عنوان اصلی بینادین در زندگی ما حضور پررنگتری داشته باشد، بسیاری از مشکلات به خودی خود حل خواهد شد. چرا که آگاهی درواقع نوری است که میتابد تا ما راه را از چاه تشخیص دهیم.
ما در دنیایی از علم و نبوغ و دانش غرق شدیم، از بسیاری فعل و وانفعالات، علتها و معلولها آگاه شدیم ولی از این آگاهی در جهت رشد و تعالی بهرهای نبردیم. ما آگاه شدیم تا نمره بهتری بگیریم، نمره بهتر، جایگاه بهتر، شغل بهتر و همچنان در دام کسب بهترینها از اصل آگاهی و عصاره آن غافل شدیم. در حالی که نیاکان خوب ما انسانهای متعادل و قانعی بودند که از همان ذره آگاهی بهترین استفاده کاربردی را میکردند و این شد که آنها زندگی را با همه رنگ و بو و طعمش تجربه کردند و از آن لذت بردند و ما از زندگی فقط تصویری ناموزون در ذهن داریم که نه میتوانیم به آیندگان پیش کش کنیم و نه خود از آن لذت ببریم.
ما به واسطه علم و فن آوری نوین مرزهای جغرافیایی را زیر پا گذاشتیم، با فرهنگها و آداب و رسوم، افکار و عقاید بسیاری آشنا شدیم اما حتی با داشتن این همه فرصت، این همه حق انتخاب هم نتوانستیم درست و آگاهانه بهترینها را انتخاب کنیم و در زندگی خود به کار بریم چون نور آگاهی وجود نداشت که بتابد به این همه رنگ و طرح و نقش و به ما بگوید کدام یک از اینها قلابی است و کدام یک اصل. لذا در اوج غفلت دوباره به همان سیکل معیوب عادت و چشم هم چشمی و ظاهر بینی اکتفا کردیم. نخواستیم گلچینی از بهترینهای هر فرهنگ را، دست چین نابی از بهترین عقاید و افکار ملل را و برترینهای جهان را به زندگی خود هدیه دهیم. تقصیر هیچ کس نیست که در ما چراغی خاموش شده که هرجا که میرویم و در هر موقعیتی که قرار میگیریم، قادر نیستیم جنس ناب و نایاب را تشخیص دهیم. آری در تاریکی محض ذهن، انتظاری بیش از این نیست.
اینک، آیا زمان آن نرسیده است که به نوعی هشیاری معنوی و آگاهی ذهنی برسیم تا سره را از ناسره بهتر تشخیص دهیم، به زندگی خود طراوتی معنوی ببخشیم و در انتخاب هر لحظه از زندگی فقط به نور آگاهی و گوهر بصیرت تکیه کنیم نه تقلید و عادت؟ کمی خلوت، اندکی اندیشه و بارقهای از ایمان مطمئنا به ما کمک خواهد کرد که در وادی آگاهی با عشق قدم برداریم و نترسیم از انتقاد دیگران.