کتاب خوب- امیدبانوان؛ این کتاب یازده فصل دارد که در پنج بخش تقسیمبندی شده و یک پیشگفتار در ابتدای آن آمده است. این کتاب اثری مهم در زمینه علوم اجتماعی است که در ۹ عرصه مختلف جوامع بشری را بررسی میکند و از جنگ و صلح، جوانی و پیری، خطر و واکنش، دین، زبان و سلامتی بشر در ۳۹جامعه ابتدایی بررسی میکند. نویسنده همچنین از مردم شناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، بهداشت و از زیست شناسی فرگشتی سخن میگوید و از گذشته و جوامع سنتی به امروز میرسد.
در این کتاب از رئیسنشینهایی چون ساکنان جزایر تروبریاند و مایلو در گینۀ نو سخن گفته خواهد شد و از سرخپوستان چوماش و کالوسا در امریکای شمالی. رئیسنشینها در گذر زمان مجبور به آمیزش با یکدیگر شدند و جمعیتهای بزرگ پدید آمدند و گونهگونی شگرفی پدید آمد. متخصصان در کار خود خبره شدند و دیوانسالاران شکل گرفتند و ارتش ثابت آمد و تخصص اقتصادی مطرح شد و شهرنشینی و دیگر تحولات باعث شد که حکومتها از سالیان ۳۴۰۰ پیش از میلاد از دل همین رئیسنشینها برخاستند و راه را برای رسیدن به این دنیای امروز هموار کردند.
خواندن کتاب دنیا تا دیروز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ و تمدن بشری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیا تا دیروز
اما به چشم یکی که از امریکا، اروپا یا آسیا آمده، این صحنۀ آشنا و تکراری نکتهای متفاوت در خود دارد. جز من و چند نفری جهانگرد، باقی آدمهای توی فرودگاه همگی اهالی گینۀ نو۱ هستند. دیگر تفاوتی که شاید به چشم یک مسافر اهل مغربزمین بیاید، پرچمی است که همهجا گذاشتهاند. پرچم رسمی سرخ و سیاه پاپوا۲ که با خطی قُطری به دو نیم شده و توی زمینۀ سیاهش صورت فلکی چلیپای جنوبی است و توی بخش سرخ، پرندۀ طلایی بهشتی. پشت پیشخانها هم هیچ نامی از خطوط هوایی اروپایی یا امریکایی نیست و جایش نوشتهاند «خطوط هوایی گینۀ نو». تازه به نام مقصدهای پروازها که نگاه میکنی همگی اسم شهرهای نامأنوس و غریب هستند. واپناماندا، گوروکا، کیکوری، ویواک و کوندیاوا.
این فرودگاه هم توی پورت مورزبی پایتخت پاپوا بود و دیدن این صحنه در آن برای هرکسی که اندک آشنایی با تاریخ پاپوا داشته باشد واقعاً جالب و حیراتانگیز است. چه برسد به من که خودم پیشتر در سال ۱۹۶۴ و زمانی که این کشور هنوز در تملک استرالیا بود به آن مسافرت کرده بودم. دست خودم نبود و یکبند این تصاویر پیش چشمم را با عکسهایی مقایسه میکردم که نخستین «کاشفان» استرالیایی کوهستانهای گینۀ نو در سال ۱۹۳۱ از آنجا گرفته بودند. سرزمینهایی که در همان زمان یک میلیون روستانشینِ ساکن آن هنوز انگار در دوران باستان میزیستند و افزار سنگی را بهکار میبردند. در تمامی عکسهایی که از ساکنان کوهستان گینه گرفته شده، همهشان با هراس و نگرانی به دوربین نگاه میکنند. آدمهایی که هزاره را به سر آورده و چندان هم خبری از دنیای بیرون از سرزمین خود نداشتهاند. (تصاویر ۳۰ و ۳۱)
چشمام به چهرۀ همین مسافران گینهای، کارمندان خطوط هوایی و خلبانان پورت مورزبی بود و در آن سال ۲۰۰۶ در میان آنها چهرۀ گینهایهای توی عکسهای ۱۹۳۱ به بعد را جستجو میکردم. البته که اینها آدمهای آن سالها نبودند اما شباهت هنوز بسیار بود و شاید اینها فرزندان و نوههای همانها بودند.
گفتنی نیست که اولین تفاوت میان آن چیزی که من در سال ۲۰۰۶ میدیدم و آنچه در حافظۀ عکسهای اولین برخورد با این بومیان از سال ۱۹۳۱ ثبت شده، نوع پوشش آنهاست. در آن زمان دامنهایی از جنس علف و گیاه بر تن آنها بود و کیسههای توری بر شانهها و سربندهایی از پر پرندگان بر سرشان.