کرج - امید بانوان؛ تیلدا حسینی؛ هر رابطهای در آغاز با یک سری بایدها و نبایدهای نانوشته شکل میگیرد، نانوشتههایی از قلب که مثل آیههای کتاب مقدس آنها را دوست داریم و به آنها پایبند هستیم. آیههایی از مهر، امید، وفاداری، سوگندها و قول و قرارهای عاشقانه و دنیایی مملو از رویاهای رنگی که نوید یک رابطه عاشقانه را میدهند.
شاید آن قدر در ابتدای یک رابطه محو و جذب همدیگر شده باشیم که بسیاری از بایدها و نبایدهای جدی را نادیده بگیریم، فراموش کنیم یا حتی از روی عمد از کنار آنها رد شویم به این امید کاذب که عشق همه چیر را حل خواهد کرد. آری حل خواهد کرد! ولی گاهی بسیاری از رویاها، باورها و حتی روزهای خوب در آش شله قلکاری که ما نام عشق به آن دادهایم حل خواهد شد و دیگر فرصتی برای بازیابی آنها نخواهیم داشت.
یک رابطه بد و ناسالم آن قدر مشخصه بارز دارد و آنقدر آلارم و هشدار از سوی اطرافیان و حتی از سوی طبیعت دریافت میکنیم که فقط وقتی عشق یا بهتر بگوییم شهوت چشم عقل را کور کرده باشد، دو طرف به این رابطه وارد میشوند. نباید فراموش کنیم که در سه مورد انسانها تصور میکنند عاشق شدهاند در حالی که اصلا نام این رابطه را عشق نمیتوان گذاشت: یکی از این سه مورد همان افسانه قدیمی با یک نگاه عاشق شدن است. شهوت حسی شدید و ناگهانی و بر مبنای خیال است که طرفین رابطه را وادار میکند با یک نگاه ایدهآل گرا و هیجانی به آینده رومانتیک این رابطه فکر کنند و فقط احساسات سانیمانتال در آن موج میزند. درواقع طرفین درگیر جاذبه فیزیکی یکدیگر شدهاند و از آنجایی که شهوت حسی شاد و گرم و پر از جاذبه است اولین دامی است که جوانان کم سن و سال و درگیر انواع هورمونهای جنسی را بیشتر از همه گرفتار میکند.
دومین موردی که به اشتباه تصور میکنیم عاشق شدهایم، وقتی است که دچار علاقه وسواسی شدهایم. در این نوع احساس فرد آن قدر جذب دیگری میشود که هسته اصلی ساختار وجودش در وجود دیگری ذوب میشود، روز به روز وابستهتر میشود و آنچنان در دنیای طرف مقابل خود گم میشود که برای ارضای خواهشها و نیازهای وی کم کم رویاهای خود را نیز قربانی میکند. همه اختیارات روحی و شخصیتی خود را به او تفویض میکند و با هویتی بیهویت در رابطه ناسالمی دست و پا میزند که پایانی جز تباهی شخصیت و کرامت نفسش ندارد.
و اما سومین موردی که انسان به اشتباه حس میکند عاشق شده است، زمانی است که فرد دچار یک رابطه برگشتی است. یعنی هنوز از یک رابطه به طور کامل خارج نشده، هنوز زخمهای یک رابطه التیام نیافته و هنوز از فرق سر تا نوک پا غرق در مشکلات روحی و عاطفی رابطه قبلی به سر میبرد که به راحتی وارد رابطه جدیدی میشود به این امید که این رابطه حال وی را خوب کند! و جالب این که در رابطه جدید مدام به رابطه قبلی فکر میکند! این افراد از شدت تنهایی و برای یافتن امنیت عاطفی مدام از این رابطه به رابطه دیگر کوچ میکنند و جالب است که هر بار هم حس میکنند عاشق شدهاند!
با این توضیحات شاید بتوان نمایی کلی از یک رابطه ناسالم را ترسیم کرد که از ابتدا اصلا رابطه عاشقانهای نبوده و بر اساس یک سری نیازهای جسمی، جنسی یا روحی، دو طرف جذب هم شدهاند و وقتی مدتی از رابطه میگذرد تازه با این واقعیت روبرو میشوند که نیازهای روحی و روانی بسیاری است که بدون پاسخ مانده، باورها و اعتقاداتی است که به بنبست شدید رسیده و هر یک از طرفین به جای این که سبب آرامش دیگری شود سوهان روح دیگری شده است. حال زمانی است که طرفین باید برای نجات این رابطه اقدامی کنند. صرف نظر از این که رابطهای که بد شروع شده باشد مطمئنا بد هم تمام خواهد شد، ما باید به تمام جوانب یک رابطه نگاهی درست و شفاف داشته باشیم تا با اقدامی مناسب در پی ترمیم یک رابطه عاطفی باشیم نه این که در اولین قدم و با بروز اولین مشکل درصدد جدایی باشیم. اینجاست که باید به مهارتهایی بیندیشیم که چطور میتوانیم اولا نشانههای پایان یک رابطه را درک کنیم، ثانیا با کمک یک مشاور و ترجیحا روانپزشک خوب برای ترمیم یک رابطه آسیبدیده یا نهایتا خروج از یک رابطه ناسالم اقدامی جدی و موثر انجام دهیم بدون این که بیشتر از این خود و طرف مقابل این رابطه را از نطر روحی شکنندهتر و آسیبپذیرتر کنیم.
عشق و حتی تصور عشق انسان را بسیار آسیبپذیر میکند. وقتی حرف از جدایی و تغییر میرسد میزان این آسیبپذیری به مراتب بیشتر میشود ولی باید این واقعیت را پذیرفت که هر چقدر ما از پذیرش زمان ترمیم یا اتمام یک رابطه عاطفی سر باز بزنیم باز هم ضمیر ناخودآگاه ما باوجدانتر از خود ما بوده و به راحتی میتواند بر اساس فطرت تشخیص دهد که چیزی در رابطه تلختر از تحمل روح ما شده و زمان آن رسیده که یا این همه تلخی را تعدیل کنیم یا برای همیشه به آن خاتمه دهیم.
بسیاری از افراد در چنین بن بستهای عاطفی با دو فکر سر میکنند که سبب میشود راه نجات و رهایی از این برزخ برای آنها مسدود شود. یکی آن که از تنهایی میترسند و دوم آن که حس میکنند داشتن یک رابطه نا سالم از نداشتن یک رابطه بهتر است و تقریبا به همان ضربالمثل «کاچی بهتر از هیچی» قانع میمانند و چه قدر جای تأسف دارد که فردی این قدر با تنهایی خود به صلح نرسیده باشد که نه تنها اجازه دهد هر فردی وارد حریم مقدس تنهایی وی شود که حتی حریم وی را نقض کند و انواع توهین و خشونتها را به وی روا دارد. همینطور جای بسی تأسف است برای فردی که آن قدر اعتماد به نفس و از آن مهمتر عزت نفس در خود احساس نکند که حاضر باشد عمری در یک رابطه ناسالم، مخرب و مهلک سر کند ولی در خود این ارزشمندی را حس نکند که برای رهایی از این تلخی مزمن راه نجاتی بیابد.
در این سلسله گزارشها قرار است ابعاد یک رابطه ناسالم را از دید کارشناسان بررسی کنیم و با هم مرور کنیم آیتمها و نشانههایی را که «از پایان یک رابطه میگویند»، قرار است شجاعانه، مقتدرانه و آگاهانه برای سرنوشت رابطههای عاطفی نیمه ویرانی تصمیم بگیریم که مثل پروندههای بازی سالهاست در گوشه ذهن و قلب ما خاک میخورد ولی نمیدانیم چه زمانی قرار است بالغ خود را وارد عرصه زندگی کنیم تا کودک احساس منفعل و درمانده ما را از این همه فشار عاطفی بیدلیل نجات دهد.
با ما باشید تا در کنار تجربه کارشناسان یاد بگیریم چطور میتوانیم به وضعیت عاطفی خود سر و سامانی داده و سفری از افسانه تا واقعیت داشته باشیم و باور کنیم در عصری زندگی میکنیم که باید از بسیاری از افسانههای عاشقانه پا را فراتر گذاشته، کلیشه را رها کنیم و به معنای واقعی عشق را و رابطه عاشقانهای را پی بریزیم که به حق مستحق آن هستیم.