تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : گزارش
خبرنگار :
کدخبر : 9508
تاریخ : شنبه، 18 تیر 1401 - 15:02
حق شادی برای سالمندان محفوظ است چرا باید در مورد افراد مسن در فضاهای عمومی تبعیض مثبت قائل باشیم؟

گزارش- امیدبانوان؛ روزنامه ایران نوشت: «زن وزن بدنش را روی واکر می‌اندازد و پیش می‌رود. چند قدم آهسته برمی‌دارد تا خودش را به مغازه شال‌فروشی که ویترینش با روسری و شال‌های رنگارنگ پرشده، برساند. می‌ایستد و مشغول تماشا می‌شود. به نظر حدوداً ۷۵ ساله می‌رسد. مانتوی کرم رنگی پوشیده که با روسری آبی روشن که گل‌های ریز قهوه‌ای دارد و آن را زیر گلویش گره زده کاملاً هماهنگی دارد. معلوم است که آدم خوش‌سلیقه‌ای است. دو زن جوان، سی و چند ساله نزدیک می‌شوند و همان ویترین را برای تماشا انتخاب می‌کنند. کمی بعدتر بی‌آنکه داخل فروشگاه شوند راه‌شان را می‌کشند و می‌روند. در گوش هم چیزی می‌گویند و به زن سالمند نگاه می‌کنند. یکی‌شان کمی بلندتر جوری که می‌شنوم، می‌گوید: «مگر مجبور است با این وضع؟!» به‌وضوح منظورش زن سالمند با واکر است که به نظر زن جوان وصله ناجوری در آن مرکز خرید شلوغ و رنگارنگ است. لابد دارد پیش خودش خیال می‌کند این پیرزن الان باید توی خانه‌اش باشد یا نهایتاً پارک و اصلاً اینجا چه کار می‌کند.

خیلی از ما بی‌آنکه بخواهیم و به آن فکر کرده باشیم چنین تصوراتی درباره سالمندان داریم. برای آنها احترام قائل هستیم اما تا وقتی که یک گوشه بنشینند و نامرئی باشند؛ بله، نامرئی. خیلی از ما آنها را نمی‌بینیم و این بدان معناست که به نیازها و عواطف‌شان توجه نداریم. در حقیقت یادمان می‌رود که آنها هم زنده‌اند و حق زندگی دارند و در فضاهای عمومی شریکند.

زن‌ها روی نیمکت پارک نشسته‌اند و دارند با هم گپ می‌زنند. تقریباً همسن و سال هستند، هفتاد و چند ساله. روز آلوده‌ای است و به همین خاطر تهران را تعطیل کرده‌اند اما برای دوستان صمیمی آلودگی و این حرف‌ها مهم نیست؛ به قول یکی‌شان «کرونا حریف ما نشد، آلودگی هم نمی‌شود.» از آلودگی که بگذریم، هوایی را که چند درجه خنک‌تر شده، می‌شود دلیل خوبی برای بیرون آمدن از خانه دانست، چون هواشناسی اعلام کرده تا سه روز هوا همینجور است و از آن گرمای ۳۸ تا ۴۰ درجه خبری نیست.

زن‌ها معمولاً به پارک می‌آیند و با هم حرف می‌زنند. حرف‌های معمول از آن دست چیزهایی که آدم‌های سالخورده به هم می‌گویند؛ حرف بچه‌ها و نوه‌ها و روزمرگی‌ها.

«جز پارک کجاها برای تفریح می‌روید؟» این را من می‌پرسم و یکی از زن‌ها شروع می‌کند: «کجا برویم؟! جایی نیست جز همین پارک و گاهی خانه بچه‌ها. البته آنها بیشتر ‌می‌آیند، ماهی یک بار.» می‌خواهم بپرسم اگر جای تفریحی بروید، مثلاً سینما یا کافه یا جاهایی از این دست، آیا احساس راحتی می‌کنید؟ این پا و آن پا می‌کنم. سؤالم را عوض می‌کنم. «کافه هم می‌روید؟» زن‌ها می‌خندند. «کافه مال جوان‌هاست.» سر بحث را پیدا می‌کنم. «خب چه اشکالی دارد؟ این ور و آن ور رفتن چه ربطی به سن و سال دارد؟» یکی از زن‌ها می‌گوید: «دیگر سن آدم که بالا رفت، تکان نمی‌تواند بخورد. هزار جور درد سراغ آدم می‌آید. حوصله نمی‌ماند برای آدم.» دو نفر دیگر سر تکان می‌دهند و او را تأیید می‌کنند. «ما که نفهمیدیم چطور پیر شدیم ولی شما فکر خودتان باشید.» این توصیه‌ای است که از خیلی‌ها در سن و سال او شنیده‌ام. آنها به زمان از دست رفته با حسرت نگاه می‌کنند و گمان می‌کنند می‌شد جور بهتری هم زندگی کرد و بیشتر خوش بود و از فرصت جوانی استفاده کرد. این وسط اما بخش مهمی از زندگی فراموش می‌شود و آن هم سالمندی است. نمی‌شود تعداد زیادی از افراد جامعه را فقط به این دلیل که سالمند شده‌اند از تفریح و لذت بردن از زندگی منع کرد.

کمی پیش خودتان فکر کنید و ببینید تا به حال چند بار پیش آمده که با دیدن افراد سالمند در محیط‌های تفریحی پیش خودتان فکر کرده‌اید جای او آنجا نیست و نباید در آن مکان حضور داشته باشد. اگر این طور فکر کرده‌اید شاید لازم باشد تصور خود را درباره سالمندان تغییر دهید و آگاه شوید که به چه علت چنین فکری می‌کنید.

دکتر بهنام شریعتی- روانپزشک، که در حوزه سالمندان فعالیت کرده است، می‌گوید: «اگر بخواهم در قالب یک مفهوم کلی‌تر به این قضیه نگاه کنم، باید راجع به مفهومی صحبت کنم به اسم استیگما یا اَنگ که این اَنگ می‌تواند اجزای مختلفی داشته باشد. ما قضاوت، پیشداوری و اطلاعات نادرست راجع به گروهی از افراد که معمولاً اقلیت هستند، داریم که این تبدیل می‌شود به رفتار تبعیض‌آمیز که به آن می‌گوییم انگ یا استیگما. در حقیقت انگ و استیگما چیزهایی است که به صورت درونی همه ما داریم. نسبت به مسائل مختلف، نسبت به آدم‌های مختلف، پیشداوری و قضاوت داریم. اطلاعات‌مان اغلب درست نیست و معمولاً بخصوص وقتی اقلیت می‌شوند، می‌گذاریم‌شان در قالب خاصی و بر اساس آن قالب راجع بهشان قضاوت می‌کنیم، مثلاً اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی، رنگین‌پوستان، بیماران خاص، مثلاً افرادی که دچار معلولیت هستند یا بیماران اعصاب و روان و سالمندان به شکل دیگری. گروه‌هایی که معمولاً در اقلیت هستند و شاید توانمندی کمتری در جامعه داشته باشند، ما عادت داریم که اینها را در حاشیه بگذاریم و در گوشه‌ای بگذاریم و راجع بهشان پیشداوری کنیم و بر اساس این پیشداوری رفتار تبعیض‌آمیزی هم با آنها داشته باشیم.

پیشداوری‌هایی که ما راجع به سالمندان داریم عموماً این است که باید خیلی خردمند باشند، فارغ از خطا باشند، دائم در حال مشاوره دادن و جمع کردن خانواده دور هم باشند، از خودشان گذشت کنند، زندگی‌شان را وقف دیگران کنند و خودشان از زندگی لذت نبرند. به عنوان مثال این پیشداوری‌هایی است که می‌توانیم نسبت به سالمندان کنیم. راجع به بقیه هم البته می‌توانیم چنین پیش‌داوری‌هایی کنیم، اما اینجا بحث سالمندان است. این استیگمایی که معمولاً در ذهن ما شکل می‌گیرد، باعث می‌شود پیش‌قضاوت‌ها و پیشداوری‌هایی داشته باشیم و بر اساس آنها راجع به آدم‌ها نظر بدهیم و فکر کنیم و البته این می‌تواند به رفتارهای تبعیض‌آمیز هم منجر شود، مثل اینکه ما در جامعه‌مان هیچ‌گونه تسهیلاتی بخصوص در جاهای تفریحی برای سالمندان نداریم.

خاطره‌ای یادم افتاد که می‌خواهم تعریف کنم. من یک جای تفریحی رفته بودم و حسب اینکه تعطیلات بود و امکانات رفاهی کم بود بشدت شلوغ شده بود و مردم توی صف بودند. اوضاع خیلی بد شد و فشار جمعیت زیاد بود و در آن صف افراد سالمند هم بودند و خانم‌هایی که بچه نوزاد داشتند هم بودند و افراد ناتوان هم بودند و آقایی که مسئول آنجا بود داد می‌زد شما خجالت نمی‌کشید اعتراض می‌کنید؟ نگاه کنید به این آقا... آقایی بود که هم سالمند بود و هم معلولیت داشت. او گفت نگاه کنید به این آقا، این همه در صف ایستاده که بتواند با صف برود داخل. پیش خودم فکر کردم که چرا ما به این افتخار بکنیم؟! ما باید یک جایی داشته باشیم که افرادی که ناتوان‌ترند به صورت ویژه و وی‌آی‌پی استفاده کنند. این تبعیضی که داریم قائل می‌شویم بر اساس سن است و اتفاقاً باید تبعیض مثبت وجود داشته باشد یعنی افرادی که ناتوانند باید برایشان ویژگی‌هایی قائل شوید که بر آن ناتوانی‌شان فائق بیایند نه اینکه آنها را شماتت کنید یا افتخار کنید که بهشان آزار رسانده‌اید و توی صف نگه‌شان داشته‌اید. گاهی برای اینکه از احساس گناه خودتان و احساسات بدی که آدم ممکن است داشته باشد نسبت به اینکه فردا من هم به سن ایشان می‌رسم و من هم ناتوان می‌شوم، رها شویم، اینها را انکار کنیم و می‌گوییم این فرد نباید تردد کند در محل‌های شاد که حالا به اصطلاح در قالب تفریح و تفنن و غیره است.

گاهی اوقات هم ما به خاطر اینکه یک حس دلسوزی داریم، قالب‌های ذهنی خاصی داریم یا حتی حس‌های بدی می‌گیریم از دیدن آدم‌هایی که ناتوانند و احساس می‌کنیم که شاید این سرگذشت خودمان هم باشد، می‌آییم صورت مسأله را پاک می‌کنیم و می‌گوییم که اینها شرکت نکنند و نباید در این جور جاها حضور داشته باشند. بنابراین من بیشتر اعتقادم این است که اگر ما می‌خواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم، منشأ استیگما یا انگ یا هرچیزی که اسمش را می‌گذاریم، اول از همه آگاهی است یعنی باید آگاهی دهیم راجع به سالمندان، راجع به احساسات‌شان، راجع به نیازهایشان و به صورت گسترده جامعه این را بداند و قبول کند و بعد اگر می‌خواهیم به اینها به صورت ویژه نگاه کنیم، مدلی ویژه نگاه کنیم که تسهیلات برایشان فراهم کنیم در محل‌هایی که اتفاقاً محل‌های شادی است و جاهایی که در حقیقت آنها می‌توانند وقتی را به شادی و برای سرگرمی‌شان بگذرانند».